شبی از شبهای طولانی و سرد دی ماه، بخاری علاالدین کرم رنگ گوشۀ اتاق روشن بود و ناهار فردا روی شعلۀ ملایمش داشت جا میافتاد. بوی خوش آبگوشت توی قابلمه همۀ اتاق را گرفته بود. ایمان کنار دستم نشست و گفت: «دستور پخت کوکو سیب زمینی چطوریه؟» برایش توضیح دادم با دقت گوش میداد. تا اینکه دیدم یک روز عکسی دستش بود و آمد طرف چرخ خیاطی. سرم را که بلند کردم و عکس را دیدم خندیدم. عکس ایمان بود و دوستانش که از طرف مدرسۀ راهنمایی شهید منصور محبوبی به اردو رفته بودند و
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت