حلقه شهیدان اشراق



شبی از شبهای طولانی و سرد دی ماه، بخاری علاالدین کرم رنگ گوشۀ اتاق روشن بود و ناهار فردا روی شعلۀ ملایمش داشت جا می‌افتاد. بوی خوش آبگوشت توی قابلمه همۀ اتاق را گرفته بود. ایمان کنار دستم نشست و گفت: «دستور پخت کوکو سیب زمینی چطوریه؟» برایش توضیح دادم با دقت گوش می‌داد. تا اینکه دیدم یک روز عکسی دستش بود و آمد طرف چرخ خیاطی. سرم را که بلند کردم و عکس را دیدم خندیدم. عکس ایمان بود و دوستانش که از طرف مدرسۀ راهنمایی شهید منصور محبوبی به اردو رفته بودند و

در کنار کار سپاه، رشتۀ جغرافیا را در دانشگاه پیام نور دنبال کرد، همچنان سعی می‌کرد ورزش بین مشغله‌های روزانه‌اش از قلم نیفتد. شبها با دوستان بسیجی‌اش توی صحن امامزاده فضل و گار شهدا که روبروی امامزاده بود پیاده‌روی می‌کردند. این تقریباً کار هر شبشان بود. از زمانی که از خانه حرکت میکردند تا بر میگشت سه ساعت طول می‌کشید. با سنگین‌شدن درس‌های دانشگاه و هم مشغلۀ کاری سپاه، برای اینکه از ورزش جا نماند، تردمیل خرید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Chris کتابخانه عمومی اولوالالباب شهر آینده فرکتال هنر مطالب جالب و خواندنی زِبَرْجَد پُشـــــــــته اَبـــــــــــــرهـــــــاے ِ ســـــــــــــــیاه خرید و فروش آپارتمان در اندیشه بازتاب بُرنا Chris